ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
این پســرایی هسـتن که قــدشون بلنــده ..
هیکـلی و خــوش استیــلن ..
پوستشون گندمیه ..
آســتیناشونـو تا آرنــج مـیـزنن بــالا و دکمـــه بــالا پــیرهنشونو بــاز مــیزارن ..
بــو عطـــر مردونشــون همه جـارو پــر میکنه ..
ابروهاشــونـو بر نمیــدارن و تــه ریـــش دارن ..
خـــب خـــب دخترا نفســــو بدین بیرون چه خبــــــره !!
هیچــی خواستم بگــم نسلشون داره منقرض میشه ..
رفیقم رفته دسشویی -یهو داد زد “واااااایییی”
گفتم چی شد؟ گفت :”مسواکم افتاد تو اون سوراخه!
بهش گفتم خونسرد باش بابا -فک کردم چی شده!
دیدم خیلی خونسرد اومد مسواکشو شست -گزاشت دهنش!
–نمیدونستم اینقد حرفام تاثیر گذار میتونه باشه !
یه مقاله خوندم توش نوشته بود :بعد از هر ۲۰ دقیقه کار با کامپیوتر، ۱ دقیقه به یه جای دور نگاه کن!
از همینجا خدمت صاب مقاله سلام عرض میکنمو میگم :آخه عزیز من! من اگه میدونستم ۲۰ دقیقه دیگه کِی میشه، که ۴ بار چاییم سرد نمیشد!
********************
ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﮊﻟﻮﻓﻦ ﺧﻮﺭﺩﻡ, ﺍﺯﻡ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺍﻻﻥ ﺩﻗﯿﻘﻦ ﮐﺠﺎﺕ
ﺩﺭﺩ ﻣﮑﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﻨﻮ ﺧﻮﺭﺩﯼ? ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﮕﻢ ﺳﺮﻡ, ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪ
ﻗﺮﺻﺎ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﻦ, ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺗﺮﺍﻣﺎﺩﻭﻝ
ﺧﻮﺭﺩﻡ!! :)
********************
آیا میدانید که....
ﺍﺳﺎﻣﯽ ﺟﻦ ﻫﺎ:
ﺯﻋﻔﺮ، ﻣﺎﺯﺭ، ﮐﻤﻄﻢ، ﻗﺴﻮﺭﻩ، ﻃﯿﮑﻞ...
ﻗﺒﯿﻠﻪ ﻫﺎﯼ! ﺟﻦ ﻫﺎ:
ﺑﻨﯽ ﺍﻟﻘﻤﺎﻗﻢ، ﺑﻨﯽ ﺍﻟﺪﻫﻤﺎﻥ، ﺑﻨﯽ ﺍﻟﻘﯿﻌﺎﻥ.
ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ
ﺷﻨﻮﻧﺪ ﻓﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻏﺘﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ...
ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺧﻮﺷﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺁﺭﺯﻭﻣﻨﺪﻡ..
دﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺷﻮﻫﺮﺷﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﭘﯿﺸﯿﻪ ﻣﻦ ..
ﻣﻮﺷﯽ ...
ﺟﻮﺟﻮﯼ ﻣﻦ ...
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ : ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ...
ﻣﻨﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺘﻢ : ﺣﯿﻮﻭﻭﻥ ﺧﺎﻧﻤﺖ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺍﺭﻩ !!!
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ 6 ﻣﺎﻫﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮﻡ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﻪ !!! ﻣﮕﻪ
ﭘﯿﺸﯽ ﻭ ﻣﻮﺷﯽ ﻭ ﺟﻮﺟﻮ 3 ﺗﺎﺷﻮﻥ ﺣﯿﻮﻭﻥ ﻧﯿﺴﻦ ؟؟؟
عاقا چرا وقتی از دماغمون خون میاد پیش همه عزیز میشیم تازه باکلاسم هست..
ولی خدا نکنه فیش بیاد پایین ...چه فحشایی که نمیدن..!
آخه چه تفاوتی بین این دو هست جز رنگشون؟!!!
من الان از دماغم خون اومده تو خونمون عزیز مصر شدم...
بعضی ها انقدر سیب زمینی و خیار و بادمجون رو کلفت پوست میکنن که آخرش فقط یاد و خاطرش می مونه :))
دیشب مدیر ساختمون اومده بود دمِ درِ خونه،
با بابام کار داشت!بابام رفت جلوی در،منم صدای آهنگو زیاد کرده بودم!
یهو بابام داد زد:
اون لامصبو خفه ش کن ببینم این چه گهی میخوره آخه!
من :))))))
بابام
مدیر :(
صاحبان سه مغازه ی کفش فروشی که کنار هم بودند رقابت بسیاری با هم داشتند .
اولی برای تبلیغ روی شیشه ی مغازه نوشت : بهترین کفش های شهر ! دومی نوشت : بهترین کفش های دنیا ! و سومی که مغازه اش میان این دو بود نوشت :
در ورودی اصلی